دزد باورها
11 بهمن 1394 توسط ام موسی
دزد باورها
گویند روزی دزدی در راهی بسته ای یافت که در آن چیز گرانبهایی بود و
دعایی نیز پیوست آن بود. آن شخص بسته را به صاحبش بازگرداند.
او را گفتند : چرا این همه مال را از دست دادی؟
گفت: صاحب مال عقیده داشت که این دعا، مال او را حفظ می کند و من
دزد مال او هستم، نه دزد دین! اگر آن را پس نمی دادم و عقیده صاحب آن
مال خللی می یافت، آن وقت من، دزد باورهای او نیز بودم و این کار دور از
انصاف است.